English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8165 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
net present value U ارزش فعلی خالص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
present value U ارزش فعلی
present value U ارزش فعلی
capital value U ارزش فعلی
present worth U ارزش فعلی
discounted cash flow U ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
net value U ارزش خالص
net net worth U ارزش خالص
net worth U ارزش خالص
net price U ارزش خالص
net present value U ارزش حال خالص
net calorific value U ارزش گرمایی خالص
net asset value U ارزش دارائی خالص
capital liability U بدهیهای دراز مدت ارزش خالص
assumed position U موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem U به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value U تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
end U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value U بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological U وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
carrying U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
actual U فعلی
present-day U فعلی
actuals U فعلی
currency devaluation U کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
status quo U وضع فعلی
nonce U مقصود فعلی
current ratio U وضعیت فعلی
acceptance by conduct U قبول فعلی
actual state of affairs U وضع فعلی
very U واقعی فعلی
celestial gion U کره فعلی
current graph U نمودار فعلی
present conditions U شرایط فعلی
net death rate U نرخ خالص مرگ و میر اهنگ خالص مرگ و میر
current location counter U شمارنده مکان فعلی
current purchasing power U قدرت خرید فعلی
current U فعلی اخرین اطلاعات
currents U فعلی اخرین اطلاعات
current directory U دایرکتوری جاری یا فعلی
for the nonce U برای مقصود فعلی
verbal U فعلی تحت اللفظی
aliens U متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
alien U متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
physical U ترتیب فعلی کابلها در شبکه
an inceptive U فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an inceptive verb U فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
cumulative preferential U سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
input/output U آدرس فعلی آن در حین اجرا وارد میشود
To preserve the status quo . U وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
do [verb] U روی [فعلی که همراه می آید] تکیه میکند
up to d. U تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
an infinite verb U فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
operand U عدد یا آدرس فعلی که به جای برچسب یا محل اش استفاده شود
I shall not sign this contract in its present from (as it appears). U این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
jump instruction U موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
an impersonal verb U فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
end U روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ended U روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ends U روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
device U کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
devices U کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
DSW U کلمه داده که از وسیلهای که حاوی اطلاعات وضعیت فعلی اش است ارسال میشود
traces U روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traced U روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
trace U روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
inalienable <adj.> U خالص
absolute U خالص
absolutes U خالص
absolute <adj.> U خالص
simon pure U خالص
spiritous U خالص
genuine U خالص
unadulterated U خالص
indispensable <adj.> U خالص
inevitable <adj.> U خالص
purer U خالص
pure U خالص
aquapura U اب خالص
unalterable <adj.> U خالص
purest U خالص
downright U خالص
unmixed U خالص
unalienable <adj.> U خالص
heartfelt U خالص
virginal U خالص
veridical U خالص
paticular U خالص
cleans U خالص
cleanest U خالص
clean U خالص
nett U خالص
sheer U خالص
cleaned U خالص
nets U خالص
net U خالص
incremental computer U دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
plotters U رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
plotter U رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
net acceleration U شتاب خالص
resultant acceleration U شتاب خالص
he was neat U بی ماسه خالص
full blood U نژاد خالص
net wealth U ثروت خالص
net weight U وزن خالص
clears U خالص کردن
clearest U خالص کردن
net wealth U دارائی خالص
grain alcohol U الکل خالص
hellene U یونانی خالص
tare U وزن خالص
purification U خالص سازی
spirits of wine U عرق خالص
spirit of wine U عرق خالص
net rate U نرخ خالص
neat size U اندازه خالص
limpid U روشن خالص
net debt U بدهی خالص
wholewheat U گندم خالص
take-home pay U خالص دریافتی
take-home pay U مزد خالص
perfect loss U زیان خالص
take-home pay U حقوق خالص
purification U خالص کردن
equity U دارائی خالص
circular bending U خمش خالص
pure shear U برش خالص
pure strategy U استراتژی خالص
pure tones U صداهای خالص
proof spirit U الکل خالص
solid U قوی خالص
clearer U خالص کردن
clear U خالص کردن
pure profit U سود خالص
equity capital U دارائی خالص
unmixede U یکدست خالص
net work U کار خالص
equities U دارائی خالص
net yield U بازده خالص
refine U خالص کردن
solids U قوی خالص
refines U خالص کردن
net income U درامد خالص
net register tonnage U گنجایش خالص
grossest U غیر خالص
resutant force U نیروی خالص
resutant U نیروی خالص
net force U نیروی خالص
net revenue U درامد خالص
grosses U غیر خالص
net saving U پس انداز خالص
grosser U غیر خالص
net exports U خالص صادرات
grossing U غیر خالص
pure wool U پشم خالص
net profit U سود خالص
net productivity U تولید خالص
net product U محصول خالص
pure bending U خمش خالص
net price U قیمت خالص
pure competition U رقابت خالص
neatness U خالص بودن
pure color U رنگ خالص
pure interest U بهره خالص
net thrust U پیشرانه خالص
grossed U غیر خالص
carbon U ذغال خالص
net asset U دارائی خالص
net output U تولید خالص
pure mathematics U ریاضیات خالص
pure monopoly U انحصار خالص
net reactance U راکتانس خالص
net benefits U منافع خالص
pure lime U اهک خالص
chaste U خالص ومهذب
gross U غیر خالص
net tonnage U فرفیت خالص به تن
net cash U نقدی خالص
pure interest U منافع خالص
incremental computer U کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
failure U بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
failures U بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
acetyl pure yellow U زرد خالص استیلی
business income U درامد خالص تجارتی
pure U اصیل خالص کردن
nett U برداشت خالص کردن
nets U برداشت خالص کردن
purest U اصیل خالص کردن
net tax revenue U خالص درامد مالیاتی
pure rate of interest U نرخ بهره خالص
cleanness U تمیزی خالص بودن
consolidated car U وزن خالص اتومبیل
net rate of return U نرخ بازده خالص
Recent search history Forum search
1براى خودت ارزش قائل باش
1time is prceious it has great
1او واقعا ارزش رفاقت رو داره واسه من
1Current passworda
1There are two other modeling formalisms worth highlighting in the context of LPV systems.
1assast are items that are of value
1the rate of diffusion will be less than if the pure solvent was exposed to the air
2ظروف یکبار مصرف بصورت عامیانه به انگلیسی چی میشه
0نقد و نظر آزاد ولی دشنام و فحش ممنوع: دوستان عزیز بویژه عدالت خواهان جنبش روشنایی اولا خوشحالم که همه مردم حق و باطل را بخوبی تشخیص دادند و دوما خوشحالم که حداقل خوبان و بدان از هم تمیز شدند و دیگر هر
0نحوه کار با نرم افزار waze
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com